رفتیم کافه
تخته نرد زدیم
کرانچی خوردیم
چایی نعنا بدون قلیون😅😅😅😅
دختر پسری آنسوتر نشسته بودند
نه به عشاق میماندن و نه دوست و نه خواهر و برادر
انگار دو آشنا بدون روح رودر روی هم
دختره:
نمی دونم چه گوهی بخورم
پسره:
هر گوهی میخوای بخوری فقط زوووووود
تا بحال پشت کلام کسی منطق ندیده بودم
بی ادبی بود
ولی راستش از کلامش خوشم اومد.
روح خبیثم بیدار شده بود
تاريخ : سه شنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۴ | 0:23 | نویسنده : هیس |


