سلام سلام
صبحتون پر از طعم دل انگیز بارون پاییزی
داستانک:
در مسیر جاده بیرون شهر یه ماشین مشکی سواری زیر نور مهتاب که اطرافو چراغونی کرده در حال حرکته
از داخل ماشین صدای پخش موزیک به گوش میرسه و دونفری که هیچ حرفی نمیزنن دستهاشون توی دست هم گره خورده انقدر محکم دستهاشونو قفل زدن که متوجه چکه خون نمیشن ناخن های بلند رنگ قرمز خانم پوست دست آقاهه را خراشیده و ازگوشه ناخن خون شکوفه میزنه
آهنگ علیزاده هر دوشونو از این دنیا جدا کرده
چند سالته که
آدمو آروم میکنی
حال دلو خوب میکنی
روی چشام زوم میکنی
انگار ماشین ناگهان از طی مسیر خسته میشه میشه و در کنار جاده توقف میکنه
دونفر بی اختیار محکم در آغوش هم غرق میشن
عطش لبها، چکه های خون و بازی نور مهتاب روی رنگ مشکی ماشینی ایستاده در کنار جاده و این یعنی خود خود عشق
تاريخ : سه شنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۴ | 7:15 | نویسنده : هیس |