سوت شده

اگر سوت شدی نهراس که خوشبختی در دو قدمی توست دوباره ببین

سوت شده | 422

هیس
سوت شده اگر سوت شدی نهراس که خوشبختی در دو قدمی توست دوباره ببین

422

سلام سلام

راستشو بخواین چند روزه قفلی زدم روی یه شعری از کاظم بهمنی

انگاری که یه حس نزدیکی را واسم تداعی میکنه

اصن چرا من این مدلی شعرو نگفتممممم

چرا نگفتم یه عصر پاییزی پشت رل 😢😢

بگذریم بریم سراغ شعر:

پشت رُل ساعت حدوداً پنج، شاید پنج و نیم
داشتم یک عصر بر می‌گشتم از عبدالعظیم

از همان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ
از کنارت رد شدم آرام ، گفتی : مستقیم !

زل زدی در آینه ، اما مرا نشناختی
این منم که روزگارم کرده با پیری گریم

رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند
رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم

بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود و عشق
گفت مجری بعدِ بسم الله الرحمن الرحیم:

یک غزل می‌خوانم از یک شاعر خوب و جوان
خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:

«سعی من در سر به زیری بی‌گمان بی فایده ست
تا تو بوی زلف ها را می‌فرستی با نسیم»

شیشه را پایین کشیدی رند بودی از نخست
زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم؛

موج را تغییر دادم... این میان گفتی به طنز:
با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم !

گفتم آخر شعر تلخی بود ؛ با یک پوزخند
گفتی اصلا شعر می‌فهمید ؟ گفتم : بگذریم

پ ن



تاريخ : جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴ | 9:25 | نویسنده : هیس |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.