سوت شده

اگر سوت شدی نهراس که خوشبختی در دو قدمی توست دوباره ببین

سوت شده

هیس
سوت شده اگر سوت شدی نهراس که خوشبختی در دو قدمی توست دوباره ببین

405

واقعا دیگه این دنیا دیگه جای قشنگی واسه زندگی نیس

اون حیونی که اینقدر ادعای عاشقی با مریم داشت.

و دختری که انصافا چیزی کم نداشت‌ و خدا واسه اش سنگ تموم گذاشته بود باید عشق دروغین یه حیونو باور کنه

اصلا باورم نمیشه واقعا باور کردنش سخته مریم درگیره اعتیاد شده اونم چی شیشه و متادون

گفت شوهرش چون خودش مصرف کننده بوده اونو ....

چه کرده با این دختر😢😢😢



تاريخ : سه شنبه بیست و نهم مهر ۱۴۰۴ | 23:33 | نویسنده : هیس |

404

سلام سلام

داستانک:

برایش نوشت:

+ کاش فرصت آشنایی را با هات داشتم

+ دلم خواست یک لحظه خواستن و دوستت دارمت را فریاد بزنم

اما نه چونان کودکی که ناشیانه دست در آتش فرو برد

+ از عشق گفتن جنایت زنان است و سکوت جنایت مردان

و پاسخ شنید

_ من داغوووووون تررررر از این حرفام آدمی شاید برای شما دوست داشتنی اما درونی خرابو ویران

شاید نمی دانست این حقیقت ترین پاسخی بود که شنیده بود

نمی دانست آدمی که زخم عمیق داره نمی تونه مرهم باشه

برای همین نوشت:

+ اینا بهانه است

و پاسخی نشنید چرا که عینه حقیقت بود و بهانه پنداشتش



تاريخ : سه شنبه بیست و نهم مهر ۱۴۰۴ | 5:42 | نویسنده : هیس |

403

سلام سلام

عاغا بازم همون مشکل همیشگی

مریضیم دوباره برگشته و عود کرده

دقیقا دو ساعتی هست که قفلی زدم روی یه آهنگ از همای

حتی همین الان که می نویسم😝😝😝🤪

نگرانم صنما .. (اووووه چقدر تکرار می کنه کشتیمون بابا اووووه چته حالا)

سیر ز جانم نکنی

نگرانم که فدای دگرانم نکنی

نگرانم که تو رسوای جهانم نکنی

نگر افتاده ز عشق تو بجانم شرری

بخدا از من دیوانه تو دیوانه تری



تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۴ | 22:8 | نویسنده : هیس |

402

‌ سلام سلام

امان از این گروههای دانشگاهیی

یه گروهی هس کراش یاب 🤣🤣🤣🤣

‌ ‌‌‌ ‌
اره شده؛
یه استادی هست روزایی که باهاش کلاس دارم تا صبح خوابم نمی‌بره، خیلی وقتا با آدما که حرف میزنم چهره ی اون میاد توی ذهنم و ناخودآگاه لبخند میزنم. زیباترین حس دنیاست
ولی هیچوقت قرار نیست بهش بگم چون من نمیتونم اونو خوشحالش کنم
من توی زندگی خودمم موندم

پناه بر خدا🤐🤐



تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۴ | 19:49 | نویسنده : هیس |

401

سلام سلام

صبحتون به طعم شیرین زندگی

واقعا شناخت آدما خیلی عجیبه منو نگا خییییییلی

عاغا ما یه نیروی خدماتی داریم که از بد حادثه یه کم لکنت زبان داره و به واسطه همین موضوع تقریبا همه هواشو دارم(البته تا چهارشنبه).

راستش چند باری اتفاق می افتاد بچه ها تویه ادارات مختلف ادعا میکردن پول گم می کنن این موضوع واسه ام عجیب بود. تا اینکه ینفری ازش فیلم گرفته بود.

خدایی دنیایه عجیبیه

بگذریم بریم ببینیم خدا جونی چی میخواد



تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۴ | 7:7 | نویسنده : هیس |

400

سلام سلام

صبحتون پر از طعم دل انگیز بارون پاییزی

داستانک:

در مسیر جاده بیرون شهر یه ماشین مشکی سواری زیر نور مهتاب که اطرافو چراغونی کرده در حال حرکته

از داخل ماشین صدای پخش موزیک به گوش میرسه و دونفری که هیچ حرفی نمیزنن دستهاشون توی دست هم گره خورده انقدر محکم دستهاشونو قفل زدن که متوجه چکه خون نمیشن ناخن های بلند رنگ قرمز خانم پوست دست آقاهه را خراشیده و ازگوشه ناخن خون شکوفه میزنه

آهنگ علیزاده هر دوشونو از این دنیا جدا کرده

چند سالته که

آدمو آروم میکنی

حال دلو خوب میکنی

روی چشام زوم میکنی

انگار ماشین ناگهان از طی مسیر خسته میشه میشه و در کنار جاده توقف میکنه

دونفر بی اختیار محکم در آغوش هم غرق میشن

عطش لبها، چکه های خون و بازی نور مهتاب روی رنگ مشکی ماشینی ایستاده در کنار جاده و این یعنی خود خود عشق



تاريخ : سه شنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۴ | 7:15 | نویسنده : هیس |

399

سلام سلام

آرزو می کنم حال دلتون خوب خوب باشه

- رفتیم بازدید معدن زغالسنگ واقعا واقعا شیرمرد به کارگر معدن میگن از شنیدن این جمله که کار معدن سخته تا تجربه کردن خییلی فرق داره

- شنبه زیباست اگر یاد عزیزی خرابش نکند

- دیدین وقتی خودتون هستین شروع میکنین به خوندن آوازی، آهنگی چقدر خوب و راحت می خونین ولی تویه مجلس رسمی گند میزنین و صدای بزغاله میدین منم این مدلی شدم

وقتی میگن بنویس بنویس نوشتنم نمی نویسه



تاريخ : شنبه نوزدهم مهر ۱۴۰۴ | 7:37 | نویسنده : هیس |

398

سلام سلام

هیچی ندارم بنویسم😜😜

تویه مسیرم تا برسم محل کارم

من که نشستم تویه ماشین آهنگ آرام آرام از ملک زاده پلی بود

چشبید

حالا راننده را کلافه کردم از بس گفتم پلی بک کن😊😊

بریم ببینیم خدا جونی چی میخواد

پ ن:

عه یادم رفت بگم

نکنه که اینایی که نوشتم چ‌.... ناله باشه🤣🤣🤣🤣🤣



تاريخ : سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴ | 7:46 | نویسنده : هیس |

397

سلام سلام

عاغا الان توراه برگشتنم

اون عقب ماشین بالشت گذاشتم دراز کشیدم

چشمم افتاب به ماه که انگاری اونم زل زده بهم

مهتاب داشت تراوشات ذهنمیو فعال میکرد

اومدم اینجا بنویسم

چشمم افتاد به یه کامنت و از اونجایی که من نظراتو تایید نمی کنم

اینجا میذارمش :

"وااااییییی چقدر چس ناله میکنیییییی
خودت خسته نشدی!!!؟؟؟؟؟؟؟"

😅😅😅😅😅😅

بیخیال شدم اصن حسم پررررررر



تاريخ : دوشنبه چهاردهم مهر ۱۴۰۴ | 19:20 | نویسنده : هیس |

396

سلام سلام

حضرت پاییز اومد ولی

انگاری اونم عاشقونه ساختن بلد نیس

گاهی سعی میکنه ها

ولی باز آخرش اون پاییز پر از عاشقانه های ناب نیس

پائیزه بوی تابستون میده با همون پارامترها



تاريخ : دوشنبه چهاردهم مهر ۱۴۰۴ | 7:11 | نویسنده : هیس |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.