سوت شده

اگر سوت شدی نهراس که خوشبختی در دو قدمی توست دوباره ببین

سوت شده

هیس
سوت شده اگر سوت شدی نهراس که خوشبختی در دو قدمی توست دوباره ببین

431

سلام سلام

نه زندگی اونقدرا شیرینه

نه مرگ اونقدرا که میگن تلخ



تاريخ : جمعه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۴ | 22:51 | نویسنده : هیس |

430

سلام سلام

امروز رفتم دانشگاه و یه جورایی آخرین جلسه کلاسها بود

با بچه ها چاییو کیک خوردیم

عکس یادگاری گرفتیم

و یه ترم دیگه تموم شد به همین سادگی

عاغا چقدر روزا تند تند میرن🙄🙄🙄



تاريخ : پنجشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۴ | 15:4 | نویسنده : هیس |

429

سلام سلام

جمله عاشقانه ی تورمی:

عزیزکم

در هیاهوی افزایش قیمت عجیب

دلار

طلا

و ابر تورم

باز حواسم به تو مانده🤩🤩🤩



تاريخ : چهارشنبه بیست و ششم آذر ۱۴۰۴ | 6:11 | نویسنده : هیس |

428

سلام سلام

عاغا اینکه یه آدم بعد این همه مدت هر روز صبح آنلاین بودنتو چک کنه دیوونه گیه

یا

علاقه شدید قلبی که مردمان عشق می خواننش؟؟



تاريخ : سه شنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۴ | 7:31 | نویسنده : هیس |

427

مگه میشه تویه جاده بارونی باشی

آهنگ باشه

داخل ماشین دنا مشکی باشی

بارون یعنی یکی برات دلتنگه

با زندگی میجنگه



تاريخ : چهارشنبه نوزدهم آذر ۱۴۰۴ | 17:33 | نویسنده : هیس |

426

طهران

باران

پاییز



تاريخ : چهارشنبه نوزدهم آذر ۱۴۰۴ | 10:55 | نویسنده : هیس |

425

ترسیدم بوست کنم

چون

دهانت بوی عشق کهنه میگرفت و آنجا مردمان

تورا هم به اشتباه عاشق می پنداشتند



تاريخ : یکشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۴ | 0:2 | نویسنده : هیس |

424

سلام سلام

عاغا من یه خصوصیت عجیب دارم اونم یه جورای احساس تعلق پیدا کردنه یه مدل دلبستگی که در حد احمقانه ترین حالت بی خیال نمیشم

حماقت ها چندین مدلن و اینم یکی شون



تاريخ : یکشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۴ | 0:1 | نویسنده : هیس |

423

یکی از بزرگترین جوکهایی که شنیدم اینه:

اینقدرهام که ادعا میکنی عاشق نیستی



تاريخ : چهارشنبه پنجم آذر ۱۴۰۴ | 5:54 | نویسنده : هیس |

422

سلام سلام

راستشو بخواین چند روزه قفلی زدم روی یه شعری از کاظم بهمنی

انگاری که یه حس نزدیکی را واسم تداعی میکنه

اصن چرا من این مدلی شعرو نگفتممممم

چرا نگفتم یه عصر پاییزی پشت رل 😢😢

بگذریم بریم سراغ شعر:

پشت رُل ساعت حدوداً پنج، شاید پنج و نیم
داشتم یک عصر بر می‌گشتم از عبدالعظیم

از همان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ
از کنارت رد شدم آرام ، گفتی : مستقیم !

زل زدی در آینه ، اما مرا نشناختی
این منم که روزگارم کرده با پیری گریم

رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند
رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم

بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود و عشق
گفت مجری بعدِ بسم الله الرحمن الرحیم:

یک غزل می‌خوانم از یک شاعر خوب و جوان
خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:

«سعی من در سر به زیری بی‌گمان بی فایده ست
تا تو بوی زلف ها را می‌فرستی با نسیم»

شیشه را پایین کشیدی رند بودی از نخست
زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم؛

موج را تغییر دادم... این میان گفتی به طنز:
با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم !

گفتم آخر شعر تلخی بود ؛ با یک پوزخند
گفتی اصلا شعر می‌فهمید ؟ گفتم : بگذریم

پ ن



تاريخ : جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴ | 9:25 | نویسنده : هیس |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.